- تصادف کردن
- بهم برخوردن، پیش آمدن اتفاق افتادن
معنی تصادف کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- تصادف کردن
- Collide
- تصادف کردن
- сталкиваться
- تصادف کردن
- kollidieren
- تصادف کردن
- зіткнутися
- تصادف کردن
- zderzać się
- تصادف کردن
- colidir
- تصادف کردن
- collidere
- تصادف کردن
- entrer en collision
- تصادف کردن
- botsen
- تصادف کردن
- bertabrakan
- تصادف کردن
- टकराना
- تصادف کردن
- להתנגש
- تصادف کردن
- çarpışmak
- تصادف کردن
- kugongana
- تصادف کردن
- সংঘর্ষ করা
- تصادف کردن
- ٹکرا جانا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Confiscate
столкнуться
конфисковать
kollidieren
beschlagnahmen
зіткнутися
конфіскувати
zderzyć się
konfiskować